سفر دو روزه به استانبول

ساخت وبلاگ

 1396/04/17 جمعه ( 8 جولای 2017 )

 جمعه شب ساعت 00:30 با دو تا کوله پشتی کوچیک به سمت استانبول حرکت کردیم. با اتوبوس  بین 6 تا 7 ساعت راه بود. خانم مهمانداری داشت که دقیقا عین مهماندار هواپیما لباس پوشیده بود و خیلی مودبانه رفتار می کرد. تا اتوبوس شروع به حرکت کرد خانم مهماندار می پرسید که چی میل دارید و ساندویج و نوشیدنی رو  تحویل می داد.  داخل ساندویج از اون گوجه های کوچیک رو درسته گذاشته بودند. همکلاسی گفت مراقب باش گوجه ها تو دهن بدجور می ترکه!!! درست همین لحظه منم داشتم به ساندویج گاز می زدم که گوجه تو دهنم ترکید. خوبه خفه نشدم.  تازه خوابم گرفته بود که راننده ماشین رو نگه داشت واسه استراحت. ساعت حدود 3 شب بود. ده دقیقه بعد شروع به حرکت کرد که یهو صدای عجیب غریبی اومد. انگار یکی نمی تونست نفس بکشه. صدا بلندتر شد. چراغ داخل اتوبوس رو روشن کردند! دو ردیف پشت ما یک خانم حالت تهوع داشت . خانم مهماندار کیسه داد و ایشون .... وبعد به بیرون ماشین هدایتش کرد. خانمه اصلا حرف نمی زد  قیافه مسافرین خیلی خنده دار شده بود!!!حال خانمه بهتر شد. نیم ساعت بعد خانم مهماندار پذیرایی مرحله دو رو انجام داد و باز چراغها خاموش شد و  خوابیدیم. ساعت 7 صبح همسرم بیدارم کرد که ببین چه منظره قشنگی هست.  استانبول!!!

واقعا شهر زیبایی هست. البته خیلی شلوغ و پر ترافیکه. در حالیکه آنکارا خیلی آرومه. صبح نزدیک مسجد سلطان احمد (اینجا) صبحانه مفصلی خوردیم. و بعد کلی گشتیم.

دانشگاه استانبول (اینجا) رو دیدیم. مسجد ایا صوفیه ( اینجا ).  بعد رفتیم هتلی که قبلا رزرو کرده بودیم( ده دقیقه از مسجد سلطان احمد فاصله داشت. )

 

استراحت کوتاه کرده دوبار رفتیم گردش. سوار کشتی شدیم. تور بغاز یک ساعت و نیم طول کشید. رفت از طرف اروپا و برگشت از طرف آسیا بود. هوا عالی بود. ساختمان ها و ویلاهای اطراف محشر بودند. از زیر پل بغاز (اینجا) عبور کردیم. 

 

 برگشتیم ساحل و ساندویج ماهی خوردیم.  تو پارک Gülhane Parkı قدم زدیم. 

 برگشتیم اطراف سلطان احمد. باقلوا خوردیم. اعتراف می کنم خیلی خوشمزه تر از باقلوا هایی بود که آنکارا  خوردیم. مسجد سلطان احمد، شب منظره خیلی زیبایی داره. نشستیم روی نیمکت و با همکلاسی حرف زدیم . از اهداف و آرزوهامون گفتیم و لذت بردیم. همون نیمکتی بود که شش سال پیش با داداش کوچیکه نشسته بودیم و از اهدافمون حرف می زدیم. ماما و بابا هم کنارمون بودند. یادش بخیر... بعضی آرزوها که اون موقع داشتم رو الان بهشون رسیدم. خدا رو شکر. اینبار با همسرم نشستیم و آرزوها کردیم!!! 

 در نهایت رفتیم هتل و استراحت. صبح 8 بیدار شده و آماده شده و رفتیم صبحانه بخوریم. صدای پرنده ها به گوش می رسید. غذا خوری طبقه آخر هتل بود. منظره خیلی قشنگی داشت. صدای پرنده ها رو خیلی دوست داشتم.  بعضی هاشون تا نزدیکمون می اومدند.

 

ساعت 11 هتل رو تحویل دادیم.  بعد با کشتی رفتیم بویوک آدا ( به معنی جزیره بزرگ اینجا ). خیلی خیلی شلوغ بود. با کشتی دوساعته رسیدیم. داخل جزیره کالسکه سواری با اسب ، کل جزیره رو گشتیم.

 

 و بعد باز با کشتی برگشتیم استانبول. تا به ساحل رسیدیم همکلاسی گفت باز بریم تور بغاز؟؟ با هیجان گفتم بریم!!! رفتیم بلیط خریدیم دوباره سوار کشتی تور بغاز شدیم.  خیلی لذت بخش بود. !!! قابل وصف نیست.

برگشتیم سلطان احمد. یه غذاخوری مشهور داشت همونجا رفتیم شام خوردیم. شب باز نشستیم نیمکتی که بین سلطان احمد و ایاصوفیه هست. از منظره لذت برده و با هم حرف زدیم و خندیدیم. یکم قدم زدیم و تو راه بستنی خوردیم. این مسجد رو هم سر راه دیدیم. Valide Sultan Camii

  

بعد با  مترو رفتیم ترمینال و دوشنبه ساعت 01:30 به سمت آنکارا حرکت کردیم. 7:30 صبح دوشنبه آنکارا بودیم. سفر کوتاه اما خیلی خیلی خوبی بود. 

 دوشنبه 1396/04/19 (10 جولای 2017)

خدایا شکرت...


موضوعات مرتبط: خاطراتِ من
برچسب‌ها: استانبول , آنکارا , بویوک آدا , تور بغاز , مسجد سلطان احمد سرنوشت من...
ما را در سایت سرنوشت من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : esarneveshtehman4 بازدید : 23 تاريخ : پنجشنبه 19 مرداد 1396 ساعت: 8:08