هفته 34 تا 38 بارداری - مامانم اومد

ساخت وبلاگ

13 می 2018 ( 23 اردیبهشت 1397)یکشنبه ( 34 هفته) اسم پسرم

 در دوران مجردی دوست داشتم اگه خدا بهم پسر بده اسمش رو آرش بذارم. قسمت این بود که اسم همسرم آرش باشه. از وقتی جنسیت نی نی مون مشخص شد با همسری اسمهای مختلف رو بررسی می کردیم. چند تا اسم مد نظر داشتیم که یکیش ماهان بود. دیشب تو خواب دیدم کشو کمدم رو باز کردم و یه گردنبند طلا که روش ماهان نوشته بود داخل کشو بود. تو خواب گفتم ماهان اسم پسرم هست. فعلا رو اسم ماهان توافق کردیم.

14 می 2018 ( 24 اردیبهشت 1397)دوشنبه ( 34 هفته و 1 روز)

صبح همکلاسی وقت دکتر چشم داشت. شکر خدا همه چی خوبه. 

 

15 می 2018 ( 25 اردیبهشت 1397) سه شنبه ( 34 هفته و 2 روز)

 از صبح ساعت 8:30 دانشگاه بودم. دومین سری از ارائه پروژه دانشجوها بود. عصری برگشتم خونه. خیلی خیلی خسته بودم.

16 می 2018 ( 26 اردیبهشت 1397) چهارشنبه ( 34 هفته و 3 روز)

کل روز خونه بودم و تمام کارهای عقب مونده رو انجام دادم. 

17 می 2018(27 اردیبهشت 1397) پنجشنبه (34 هفته و 4 روز)

 دارو ضد تهوع و ویتامین D  من و قطره چشم همسرم تموم شده بود. رفتیم خریدیم بعد هم سری به مغازه تزئیناتی زدیم  و یه سری لوازم تزئینات هم واسه پسرمون خریدیم.

20 می 2018 ( 30 اردیبهشت 1397)یکشنبه ( 35 هفته)

این روزها هوا ابری و بارونی هست. بعد ظهر با همسری رفتیم عکاسی و یه عکس یادگاری گرفتیم. من و همکلاسی و پسرمون که تو شکمم هست. بعدش هم یکم خرید کرده و برگشتیم خونه.

21 می 2018 ( 31 اردیبهشت 1397) دوشنبه ( 35 هفته و 1 روز)

چهارشنبه تیک داریم. گزارشی از کارهای پایان نامه  که در شش ماه انجام دادیم. حسابی سرمون شلوغه. بعد ظهر رفتم دانشگاه و پاورپوینت رو نشون استادم دادم. یه تغییراتی گفت بدم. بعدش با همکلاسی رفتیم و عکس آتلیه رو تحویل گرفتیم. قشنگ شده.

 

22 می 2018( 1 خرداد 1397) سه شنبه ( 35 هفته و 2 روز)

امروز اصلا خوب نبودم. گاز معده شدید. درد شدید معده داشتم. چیز زیادی هم نخورده بودم. شب بالا آوردم و بعد خوابیدم. 

 

23 می 2018( 2 خرداد 1397) چهارشنبه ( 35 هفته و 3 روز )

صبح زود ساعت 5 بیدار شدم و تمرین presentation کردم. همکلاسی که کلا بیدار بود و کار می کرد. صبح ساعت 9 من و ساعت 11 همکلاسی presentation داریم.

شکر خدا ارائه هر دومون به خوبی برگزار و تموم شد. بعدش همکلاسی که کل شب بیدار مونده بود گفت نمی تونم دیگه سمینار رو بیام و خوابش برد. خودم رفتم دانشگاه و سمینار رو شرکت کردم. دیگه برگشتم حسابی خسته بودم و معده درد اساسی داشتم. یکمی با مامانم حرف زدم و بعد دیگه خوابم برد.

25 می 2018(  4 خرداد 1397) جمعه ( 35 هفته و 4 روز)

امروز ساعت 11:30 وقت دکتر داشتم. با همکلاسی رفتیم. قبل معاینه دستیار دکترم برد داخل یه اتاق کوچیک.  دستگاه NST به شکمم وصل کرد که صدای ضربان قلب پسرمون رو گوش دادیم و انقباضات شکم رو ثبت می کرد. همسرم هم صندلی کنارم نشست. همزمان هم یه فیلم گذاشتن در مورد فایده های شیر مادر. بعدش دکترم با لبخند وارد اتاق شد و گفت خیلی خوبه. بعدش رفتیم مطبش و سونوگرافی انجام داد. من 54 کیلو شدم و پسرم 2 کیلو 600 گرم. همه چی به خوبی داره پیش می ره. دکتر گفت آزمایش خون هم باید بدم که آونم انجام شد.

رفتیم فروشگاه نی نی یکم دیگه خرید کرده و بعد برگشتیم خونه. همسری رفت دانشگاه و من موندم خونه.

 

27 می 2018(6خرداد 1397) یکشنبه (36 هفته)

امروز صبح ساعت 9 تا 11:30 مراقب امتحان بودم. همکلاسی گفت به جای من بره. قبول نکردم  گفتم خودم خوبم و می تونم برم. گفت پس منم می یام بالا تو آفیسم کاری داشتی بگو زود بیام. گفتم باشه. ( امتحان طبقه همکف بود.) 

امتحان به خوبی برگزار کردم و ورقه ها رو تحویل استاد مربوطه دادم. بعدش با همکلاسی برگشتیم خونه. 

 

31 می 2018(10خرداد 1397) پنجشنبه (36 هفته و 4 روز)

  از صبح همسری خونه رو تمیز کرد و بعد رفت دانشگاه. عصری هم رفت فرودگاه دنبال مامانم. امروز تولد مادرم هست. واسه تولدش کیک پختم.

مامانم اومد با کلی هدیه و خوردنی از وطن. 

4 جون 2018(14خرداد 1397)دوشنبه (37 هفته و 1 روز)

چند روزی که مامانم اینجاست. انواع غذاها رو می پزه. اتاق بچه رو تقریبا کامل کردیم. 

امروز رفتم دانشگاه و استادم رو دیدم و کمی در مورد پروژه صحبت کردیم. گفت خیلی عجله نکن الان وقت استراحتت هست. یه بسته زعفران هم بهش دادم گفتم مادرم آورده کلی تشکر کرد.

 

6 جون 2018( 16 خرداد 1397) چهارشنبه ( 37 هفته و 3 روز )

امروز ساعت 13:15 وقت دکترم بود. با همکلاسی رفتیم و مامانم موند خونه. زود رسیدیم بیمارستان اول رفتیم فروشگاه و کمی خرید کردیم و بعد رفتیم دکتر. اول دستگاه NST رو به شکمم وصل کردند.  پرستار به شدت تعجب کرده بود اونقدر که نی نی تکون می خورد. ضربان قلب نی نی ثبت شد. بعدش دستیار دکترم گفت درد زایمان هم ثبت شده و ازم پرسید که درد دارم. که گفتم ندارم. بعدش دکترم سونوگرافی و معاینه کرد. نی نی 2 کیلو و 700 گرم شده. همه چی نرمال بود شکر خدا. بعدش دوباره شکمم رو به دستگاه NST وصل کردن و اینبار درد زایمان ثبت نشد. بعدش آزمایش خون هم انجام شد و شکر خدا همه چی نرمال بود. و بعد وقت دکتر بی هوشی بود. نوبتها رو دستیار دکترم هماهنگ کرده بود. با همسری رفتیم. آقای  دکتر با حوصله در مورد بی هوشی  کامل  و  زایمان اپیدورال  صحبت کرد. در نهایت من و همسری رو تا دم در همراهی کرد. 

بعدش وقت دکتر دیگه بود. در مورد شیر دهی و بچه و احتیاجاتش صحبت کرد. در نهایت برگشتیم خونه. مامانم کل خونه رو تمیز کرده بود. غذا آماده کرده بود. 

 10 جون 2018( 20 خرداد 1397) یکشنبه ( 38 هفته )

مامانی تخم شربتی، خاکشیر و عرق بادرنجبو و گلاب و پسته و زعفران و کلی خوردنی دیگه آورده. وای که چقدر لذت داره. سوهان و نقل ارومیه و حلوا گردویی ارومیه. سمنو و کلی غذای خوشمزه واسم می پزه. هرچند معدم اجازه نمیده بخورم و فقط یه ذره می تونم بخورم. اما باز یکی دو قاشق هم خوبه.  ایشالا بعد زایمان می تونم بخورم. از وقتی مامانم اینجاست خیلی راحت شدیم. خدا عمرش بده. خدا همه مامانها رو سلامت کنه.

خدایا شکرت...


موضوعات مرتبط: بارداری

سرنوشت من...
ما را در سایت سرنوشت من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : esarneveshtehman4 بازدید : 27 تاريخ : يکشنبه 24 تير 1397 ساعت: 18:18