زندگی سه نفرمون شروع شد.

ساخت وبلاگ

( 27 آگوست 2018) دوشنبه (5 شهریور 1397)

از دکتر لاله ساعت 14 واسه ماهان وقت داشتیم.  رفتیم باز یه آزمایش دیگه نوشت.

دکترم حلیمه خانم هم زنگ زد. نتیجه آزمایش خودم آماده بود. گفت شکر خدا همه چی خوبه. نیاز به مولتی ویتامین و آهن ندارم. تیروئید هم مشکلی نداره.

 

 (28 آگوست 2018) سه شنبه ( 6 شهریور 1397)

ظهری دکتر لاله زنگ زد. نتیجه آزمایش ماهان همه چی خوب و نرمال شکر خدا.

 

( 1 سپتامبر 2018) شنبه ( 10 شهریور 1397)

صبحانه خونه  Yelda دعوت بودیم. همکلاسی و مادرش خونه بودند. من و ماهان، Tuğba و Merve رفتیم خونه یYelda. تا عصر موندیم و کلی خوش گذشت. 

 به زودی Yelda بر می گرده İzmir. و Merve هم می ره انگلیس برای ادامه تحصیل. فقط Tuğba می مونه آنکارا. 

 

(6سپتانبر 2018)پنجشنبه (  شهریور 1397)

امروز اولین بار، من و همکلاسی و ماهان دانشگاه رفتیم. دوستان و حتی اساتید دور ماهان جمع بودند.

 

(10 سپتامبر 2018) دوشنبه ( 19 شهریور 1397)

 ظهری ماهان کنار مادر همسرم تو خونه موند و من و همکلاسی رفتیم اداره امنیت و مدارک من رو برای تمدید اقامتم تحویل دادیم.

 

(12 سپتامبر 2018) چهارشنبه ( 21 شهریور 1397)زندگی سه نفرمون شروع شد.

امروز صبح همکلاسی مادرش رو برد فرودگاه که برگرده وطن. من و ماهان تنها موندیم. ظهری همکلاسی برگشت. 

امروز اولین روز زندگی سه نفره مون شروع شد.

 

(15 سپتامبر 2018) شنبه (24 شهریور 1397)

من و همکلاسی و ماهان رفتیم CEPA  و KENTPARK . واسه هر کدوم کیف پول خریدیم. چند تا تی شرت واسه همکلاسی خریدیم. یکم خریدای دیگه هم کردیم. همونجا هم به پیشنهاد من ساندویج MACDONALD خوردیم که اصلا خوشم نیومد و بسیار پشیمان شدم از پیشنهادم. 

 

(17 سپتامبر 2018) دوشنبه ( 26 شهریور 1397)

امروز ماهان سه ماهه شد. از دکتر سینان وقت چکاپ داشتیم. شکر خدا همه چی نرمال بود. بعدش هم سری به فروشگاه babymall زدیم و کمی واسه ماهان خرید کردیم.

 کارت اقامتم هم دستم رسید. 

 

(20 سپتامبر 2018) پنجشنبه ( 29 شهریور 1397)

شب من آشپزخونه بودم و همکلاسی کنار ماهان. یهوو همسری گفت مهسا بیا ا ا... رفتم دیدم ماهان برای اولین بار غلط زده . از این به بعد باید بیشتر مراقب باشیم.

 

(27 سپتامبر 2018) پنجشنبه (5 مهر 1397)

این ترم دستیار پروژه شدم. همون استاد ترم قبلی (+ دستیار یه استاد دیگه که اونم پروژه هست. )البته در اتمام ترم قبل استاد بهم گفت که ازم راضی بود و واسه ترم آینده هم می خواد که من دستیارش باشم. 

 

(29 سپتامبر2018) شنبه ( 7 مهر 1397)

امروز ششمین سالگرد عقد من و همکلاسی بود. یه کیک پختم و نوش جان کردیم.

 

(1 اکتبر 2018) دوشنبه ( 9 مهر 1397)

صبح ماهان تو خونه پیش همکلاسی موند و من رفتم دانشگاه. تا ظهر کارام کردم. استاد راهنمام رو دیدم و گفتم که کارم به کجا رسیده و به زودی گزارشش رو ایمیل خواهم زد. اونم چند تا good گفت. لبخند رضایت داشت. خدا رو شکرررر.  ظهری برگشتم و دیدم پدر و پسر با هم خوب وقت گذروندن.

صبح قبل رفتنم مرغ آماده کردم. البته ادویه و.. زدم و گذاشتم یخجال  همکلاسی هم نزدیک ظهر گذاشته بود تو فر. من که برگشتم نهار هم آماده بود. نوش جان کردیم. بعدش رفتیم CEPA  و KENTPARK کلی خرید کردیم. هر کدوم عینک آفتابی خریدیم. من ساعت نقره و یه هارد 2 ترابایتی خریدم. یه کیف لبتاب هم واسه همکلاسی خریدیم. 

این روزها با ماهان کلی حرف می زنیم و می خندیم. هم فارسی باهاش حرف می زنم هم ترکی آذری و هم ترکی استانبولی. انگلیسی رو حرف نمی زنم چون هر قدر هم بلد باشم زبان مادریم نیست و نمی خوام بعضی کلمات و یا جمله ها رو اشتباه یاد بگیره چون بعدا اصلاحش سخت می شه. یکم بزرگتر شد ایشالا یاد می گیره. 

روزی 30 یا 40 دقیقه با کالسکه اطراف خونمون می چرخونمش. پارک سر کوچمون هم می برم. اونجا بچه ها یا ترکی استانبولی حرف می زنن یا انگلیسی. شاید ماهان وقتی یکم بزرگتر شد تو همین پارک از همین بچه ها انگلیسی هم یاد بگیره.

وقتی مامانم واسه تولد ماهان اومد از قبل گفته بودم واسم فلش کارتهای زبان فارسی هم بیاره. اینجا پیدا نمی شه. درسته زوده هنوز اما گفتم بیاره که بعدا لازمم می شه. خودم باید فارسی یاد ماهان بدم.

 

خدایا شکرت...

روزی هزاران بار شکر می کنم واسه تمام نعمتهایی که داده. 

سرنوشت من...
ما را در سایت سرنوشت من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : esarneveshtehman4 بازدید : 51 تاريخ : يکشنبه 19 اسفند 1397 ساعت: 12:08